هر رشته هنری برای خود ستارگان و برجستگانی دارد و یکی از ستارگان فراموشنشدنی موسیقی عامیانه و کوچهبازاری، بیتردید، «مهوش» (معصومه عزیزی بروجردی) است که ۲۶ دیماه، شصتمین سال درگذشت او بود. مرگ او درپی یک تصادف مرگبار، پیکر زیبا و فریبندهاش را که هوش از سر بینندگان میربود، در اوج شهرت و محبوبیت، همنشین خاک کرد.
دو بروجردی بر دوش مردم
در فاصله ۲۶ دی (تصادف و مرگ مهوش) تا ۱۰ فروردین (درگذشت آیتالله بروجردی) دو تشییعجنازه از دو چهره متولد بروجرد، با حضور جمع کثیری از مردم، در دو نقطه متفاوت، شکل گرفت. نخست تشییع پیکر مهوش تا بدرقه و خاکسپاری در ابنبابویه و سپس در نخستین روزهای سال ۱۳۴۰، تشییع پیکر آیتالله بروجردی (رهبر و مرجع شیعیان جهان اسلام) در مسیر جاده قم تا دفنش در مرقد حضرت معصومه. بعدها نشریه توفیق این دو بدرقه را مقایسه کرد و نتیجه گرفت که برای مهوش، جمعیت بیشتری گرد آمده بودند. جمعیتی که بسیاری آن را با تشییع پیکر غلامرضا تختی همسان دانستند.
مهوش البته چندان در بروجرد نمانده بود، زیرا مادرش که به گفته مسعود بهنود (در فیلمهای کوتاه «هزارداستان») نوازنده چیرهدست تار بود، برای رعایت حال برادرش، که پهلوان شهر بود، همراه دختر کوچکش به تهران کوچ کرد. از آن زمان مهوش در کنار مادرش، به محافل و مجالس راه یافت و به دلیل شیرینزبانی و نیز حافظهاش در شعر، اندکاندک در محافلی که مادر تار میزد، جای خود را باز کرد.
بعدها او به تئاتر لالهزار پیوست و عمده اجراهای او در تئاتر سعدی لالهزار و یکی دو سالن دیگر به روی صحنه رفت. بهنود در همان توضیح کوتاه اشاره میکند که مهوش رقاصه کاباره نبود، بلکه رقاصه تئاتر لالهزار بود، اما در چند فیلم در نقش رقاص کاباره به ایفای نقش پرداخت. نکته جالبتوجهی که میتواند تاییدی بر سخنان بهنود باشد، رقصهای مهوش در فیلمهایی است که بیاستثنا با موسیقی ایرانی و به دور از برهنگیهای شایع در رقصهای کابارهای با موسیقی عربی اجرا میشوند.
مهوش، زمانی که با خودرو تصادف کرد و درگذشت، تنها ۴۰ سال داشت. زمستان ۱۲۹۹ به دنیا آمد و زمستان ۴۰ سال بعد، در شامگاه ۲۶ دی ۱۳۳۹، در حال رانندگی با فولکسواگن در خیابان شاه تهران با یک تاکسی تصادف کرد و پس از انتقال به بیمارستان سینا درگذشت و در ابنبابویه به خاک سپرده شد.
مهوش و سینما
محبوبیت مهوش در آن روزها تهیهکنندگان فیلم فارسی را به سوی او سرازیر کرد، چرا که میدانستند نام مهوش میتواند برای آنها فروش بیشتری را به ارمغان آورد. او در فاصله چهار سال در بیش از ۱۵ فیلم ایفای نقش کرد و برخی از ترانههای معروف کوچهبازاری را در این فیلمها خواند و آنها را همراه با رقصی که خاص او و برآمده از رقصهای سنتی ایرانیان شهرنشین بود، به مخاطبان پرشمار خود عرضه کرد.
از جمله فیلمهایی که مهوش یک سال قبل از مرگ دلخراشش در آن ایفای نقش کرد، فیلم «میمیرم برای پول» به کارگردانی مهدی رئیسفیروز بود که فیلمنامه آن را پرویز صیاد نوشت و آهنگها و ترانههای آن را هم بهرام حسنزاده ساخت. جدا از آهنگها و ترانههای ساختهشده که اشعار آنها عموما در خور توجه نیست، موسیقی متن فیلم هم سخت تحتتاثیر فضای موسیقی عربی قرار داشت بهخصوص صحنههای رقص آن که گویی همراه رقص عربی، موسیقی هم به زبان عربی پخش میشد. البته در این فیلم، رقاص کاباره با رقصی که مهوش انجام میدهد تفاوت داشت و مهوش خود تماشاگر رقصهای عربی بود؛ اما وقتی نوبت به رقصهای خود مهوش میرسد، در همان فضای کوچهبازاری، اشعار فارسی خاص اینگونه آهنگها و ترانهها طنینانداز میشود. در فیلم دیگری که ایفای نقش کرد (دوستان یکرنگ) و ترانه معروف «بگیرمش و نگیرمش» در آن اجرا میشود، هم چنین فضایی حاکم است.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
جدای از سینما، از مهوش کتابی هم با عنوان «راز کاميابی جنسی» به یادگار مانده است که سال ۱۳۳۶ به بازار کتاب عرضه شد. کتابی که به گفته خانم فرزانه میلانی، نوعی «حدیث نفسگویی» است. خانم میلانی در مقاله خود که در سایت «بنیاد مطالعات ایران» قرار دارد، از کتاب چنین نقل کرده است: «من اينک نتيجه ۱۰ سال تجربيات خود را که زایيده معاشرت ممتد با مرد يا مردان متعدد بوده است، به رايگان در اختيار شما میگذارم... اين مطالب چون حاصل يک عمر تجربه زنی است که با کمال سادگی و صداقت در اختيار شما میگذارد، فوقالعاده گرانبها است... از شما ای خوانندگان عزيز انتظار دارم که به پاداش زحمت من، به خاطر کاميابیها و ناکاميابیهای من، برای شکستها وموفقيتهای من و بالاخره به خاطر دل سوخته و دردمند من که آرزومند سعادت عموم زنان و مردان جوان است، اين سطور را با دقت بخوانيد.»
همین رویکرد او بود که موردتوجه و اعتنای شاعری چون سیمین بهبهانی قرار گرفت و سبب شد تا درباره او مطلبی ویژه بنگارد و حتی غزلی بسراید. خانم بهبهانی از خاطرات ایام نوجوانی خود و دیدن برنامههای مهوش سخن گفته است.
بازتاب مرگ در رسانههای ۶۰ سال قبل
مرگ مهوش بازتابی شگفتانگیز در رسانهها داشت و البته که دلیل آن جمعیت کمنظیری بود که در بدرقهاش شرکت کرده بودند. این جمعیت، اصحاب رسانه را شگفتزده کرد و اسباب برخی تحلیلها و تفسیرها شد و برخی به واکاوی این پدیده پرداختند تا نشان دهند در زیر پوست جامعهای که بسیاری آن را جامعهای مذهبی فرض میکردند، چه اتفاقهایی در حال رخ دادن است.
برخی رسانهها در همان روزهای نخست، مرگ او را بسیار بد بازتاب دادند و از او با عنوان «رقاص» و «بدکاره» یاد کردند که واکنش برخی از مذهبیون را هم برانگیخت. به نوشته سایت تاریخ ایرانی، حسن صدر حاجسیدجوادی که زمانی سردبیری روزنامه اطلاعات بود، در واکنش به خبر روزنامه اطلاعات در همان روزهای مرگ مهوش، از او به نیکی یاد کرد و در شماره اوایل بهمن ماه ۱۳۳۹ و در پاسخ به مقالهای که در نشریه اطلاعات هفتگی علیه مهوش نوشته شده بود، مطلبی با عنوان «مهوش نه لوطی بود و نه فاسد» نگاشت و بر این موضوع که او خوشقریحه و هنرمند زمان و جامعه و موردعلاقه مردم بود، تاکید کرد: «رقص او، آواز او و بالاخره هنر او را مردم میپسندیدند. چه شما بخواهید و چه نخواهید او هنرمند محبوب اکثریت قابلملاحظهای بود. مگر او هنرش را از کجا آورده بود و بالاخره آوازش را از که آموخته بود؟... وقتی شما کج میپسندید و به کج گوش میکنید و به کج چشم میدوزید او چگونه و با چه جراتی میتوانست به شما و به شماها راست نشان دهد؟»
تکراراستقبال از مهوش؛ ۵۵ سال بعد در تشییع پاشایی
نام مهوش یک بار دیگر هم در ایران طنین ویژهای یافت، زمانی که مرتضی پاشایی بر اثر ابتلا به سرطان درگذشت و تشییعجنازهای تاریخی با حضور میلیونی مردم برای او برگزار شد. این تشییعجنازه از زوایای مختلف مورد بررسی و تحلیل قرار گرفت که از جمله آنها سخنرانی جنجالی دکتر یوسف اباذری، استاد جامعهشناسی دانشگاه تهران بود. او در یک پنل دانشگاهی در ۱۸ آذرماه ۱۳۹۳ در تحلیل این رخداد سخن گفت و آن را از سر تحقیر و تخفیف، حرکتی عوامانه لقب داد. اباذری ضمن مقایسه تشییع جنازه مرتضی پاشایی با تشییع پیکر مهوش در ۵۵ سال قبل، گفت: «لاتها برای مهوش تشییعجنازه مفصلی گرفتند و بعد سوسولها به این مراسم اعتراض کردند، حالا لات و سوسول دستبهدست هم دادهاند که سیاست واقعی این مملکت را داغان کنند و از بین ببرند و دولت یا حاکمیت یا هرکه هست، نهتنها با این مساله مشکلی ندارد، که تشویق میکند… این ماجرا کاملا ملتی و دولتی است.»
این نگاه که دولت و حاکمیت در سالهای اخیر، بهویژه از اواسط دهه ۷۰، روی موسیقی مردمپسند سرمایهگذاری عظیمی کرده است، قابلانکار نیست و نشان میدهد بهرغم آنکه از زاویه مذهبی -که رکنی از آرمانهای حاکمیت است- موسیقی عامهپسند نهتنها مجاز که حتی حرام است، اما از سالهای میانی دهه ۷۰، سیاستی پنهان با حمایت هسته سخت قدرت، به سمت جا انداختن این سبک موسیقی و حمایتِ ششدانگ از آن حرکت کرده است.
دکتر ساسان فاطمی در تحقیقی که در همین زمینه انجام داد و در کتاب «پیدایش موسیقی مردمپسند در ایران» منتشر شد، از موسیقی کافهای بهعنوان یکی از انواع موسیقی مردمپسند نام برده و در تحلیل تحولات این شاخه از موسیقی، به درهمآمیزی موسیقی سنتی با موسیقیکافهای اشاره کرده و نوشته است: «جالب اینجا است که سیاست فرهنگی ۱۶-۱۵ سال اخیر دولت که به نفع موسیقی مردمپسند بوده، باعث احیای شاخه اول (موسیقیکافهای) و آمیختگی دوباره آن با موسیقی کلاسیک شده است. برخی از موسیقیدانان کلاسیک راه خود را تغییر دادهاند و به حوزه موسیقی مردمپسند روی آوردهاند. تاریخ، به علت یک گسست طولانی در تحول «طبیعیِ» انواع موسیقی در دوران پس از انقلاب، تکرار میشود.» (ص- ۱۳۵).
نویسنده البته دولت را به معنای حاکمیت فرض کرده است، چراکه بیشترین سهم در پاگیری و جاافتادن این سبک موسیقی با سرمایهگذاری صداوسیما و در جهت مقابله با موسیقی کلاسیک ایرانی و نیز با هنرمندانی چون شجریان، ناظری، مشکاتیان، علیزاده و لطفی و… بوده است و اکنون البته این کار به ضد خود تبدیل شده است به این معنا که با ایدئولوژی و آرمانهای جمهوری اسلامی که همواره در شعار، از موسیقی پاپ و عامیانه بهعنوان «موسیقی مبتذل» یاد میکرد، در تضادی شگفت قرار دارد. این نکته از آن جهت اهمیت دارد که به گفته یکی از تهیهکنندگان شناختهشده ایران، «در پنج سال اخیر، رویکرد به موسیقی عامیانه بیهویت خارج از ایران از ۲۵ درصد به ۷۵ درصد رسیده است» (گفتوگوی ۲۲ آذر محسن رجبپور با سایت موسیقی ما)
برخلاف مرتضی پاشایی، یکی از رموز محبوبیت مهوش نه در آواز و رقص، که کارهای خیریهای بود که انجام میداد. از این منظر او با قمرالملوک وزیری قابل مقایسه است که دستمزد بسیاری از اجراهای خود را به بیکسان و بیچارگان و نیازمندان میبخشید و صرف امور خیریه میکرد و شاید راز این همه اقبال را باید در همین وجه از شخصیت مهوش جستوجو کرد. وجهی که جدا از رفتارهای شخصی و تضادهای آن با آیینها و رسم و رسوم دینی و سنتی، بهدلیل انسانیت نهفته در آنها، در ذهن و ضمیر مردم باقی میماند و یادآور آن شعر معروف است که «خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد».